امروز چهارشنبه ست یه روز مثل باقی روزا که سریع میگذره.. مدیر نیست منم از دیشب و صبح معده درد و حالت تهوع دارم..
الان قرص خوردم و کمی بهترم ولی خوب یه لحظاتی یکم به میریزم... می از صبح ندیدم .. ظاهرا شرکت نیومده امروز. نمی دونم کجاست.. ساعت 4 صبح انلاین بود شاید یزدی جایی رفته..پریروز یزد بود عصری همش در حال امار گرفتن از من بود و من شک کردم که میخواد امروز بیاد و
الکی میگه.. از مح امارشو گرفتم و خواستم بهش نگه.. مطمین شدم کلاسمو کنسل کردم رفتم خونه تو راهم باهاش چت می کردم.. یهو دیدم پیام داد که میشه لطف کنی امار منو از مح نگیری میشه منو کنترل نکنی و یهو شروع کرد دری وری گفتن..شوک شدم فهمیدم چه خبره.. ز زدم ب مح و بهش گفتم واقعا ازت ممنونم من ازت خواهش کرده بودم ادم یه دوست مثل تو داشته باشه دشمن نمیخواد . نزاشتم حرف بزنه و قطع کردم .. دوباره پشت بندش شروع کرد به دری وری ..مثل اینکه اونم ز زده بود به این و ریده بود... اینم شروع کرد به پیام دادن که روابط من و دوستمو میخای خراب کنی..حالم خیلی بد شد.. افتضاح.. ز زدم ج نداد.. و هرچی میگفتم یه چیز بدتر میگفت.. گفت میخواستی مچ منو بگیری بعدش میگفت میخواستی از من جلوتر باشی و زرنگی کنی و از این حرفا.. خیلی ناراحت شدم... بخاطر اون با من برخورد بدی کرد.. در صورتی که اونم دوست من بود.. قسمش دادم...حداقل میگفت من نمیتونم و دهنم لقه.. این که ب 10 آبان...
ادامه مطلبما را در سایت 10 آبان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : livefrom1984 بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:01